جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد…

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد...

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست…
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد…

قرار بود برفى بيايد و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و
گم شوم…

آرزو کن با من…

زمستان

آرزو کن با من
که اگر خواست زمستان برود
گرمی دست تو باشد
آرزو کن با من
“ما” ی ما “من” نشود
آرزو کن با من
سایه ات از سر تنهایی من کم نشود

برف میبارد…

برف میبارد...

برف میبارد…
بگذار پرده را کنار بزنم،،،
کنار پنجره بنشینم…
یک منو یک کاغذ و قلم…
فنجان قهوه هم که هست…
اما انگار…
یک چیزی این میان کم است…
نمیدانم…
شعله ی بخاری ک بالاست…
برف هم ک همچنان میبارد…
قهوه ام که همچنان داغ است…
ب جاده نگاه میکنم…
آه…یادم آمد…
میدانی چه کم بود؟؟؟
جای پای تو…
بر روی حجم برف این جاده….
تا تونیایی …
احساس شاعرانه ی زمستانی ام گل نمیکند…
حال بگذار تا میتواند ببارد…

غبار آلوده مهر و ماه زمستان است

مهدی اخوان ثالث

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دست ها پنهان
نفس ها ابر ، دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دل مرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

مهدی اخوان ثالث

و زمستان هم آمد ….

زمستان

و زمستان هم آمد ….
دور قلبتان شال گردن بپیچید
که در کولاک آدمهای یخ زده
این دیار ، منجمد نشود ….
مواظب سرمای سوزان
ناملایمات این دنیا باشید،
مبادا روحتان سنگ شود…
حواستان به برگهای زیر پایتان باشد، آنها روزی
عروس درختی بودند،
له شان نکنید
خلاصه زمستان زیبا آمده ،
مواظب انسانیتهای به خواب زمستانی رفته باشید…
زمستانتان زیر کرسی عشق،
گرم گرم گرم باد