از دوست به یادگار دَردی دارم کان درد، به صد هزار درمان، ندهم…!
مولوی
ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری خوش خوش کشانم میبری آخر نگویی تا کجا مولوی
چشمی دارم همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوشست چون دوست در اوست از دیده دوست فرق کردن نه نکوست یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
بر هیچ دلی مَباد و بر هیچ تنی آنچْ از غم ِ هجران ِ تو بر جان منست