در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند مهدی اخوان ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دست ها پنهان نفس ها ابر ، دل ها خسته و غمگین درختان اسکلت های بلور آجین زمین دل مرده ، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است
مهدی اخوان ثالث
هر که خود داند و خدای دلش که چه دردی ست ، در کجای دلش
مهدي اخوان ثالث
ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را