آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است…
حافظ
گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد حافظ
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت حافظ
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم ؟ آن دل کجا بَرم ؟