اگر ماه را بهدست میآوردم…
اگر ماه را بهدست میآوردم، اگر عشق کفایت میکرد، همه چیز عوض میشد.
اما کجا میتوانم این تشنگی را سیراب کنم؟
کدام دلی است، کدام خدایی است که برای من عمق یک دریاچه را داشته باشد؟
در این دنیا یا در آن دنیا هیچ نیست که در حد من باشد.
با این همه، میدانم و تو هم میدانی فقط کافی بود که ناممکن میسر شود.
آلبر کامو
زنی رو که دوست داشتم مرد….
کالیگولا :دنیا به صورت موجود، غیر قابل تحمله.
درسته به خاطر میارم که چند روز پیش زنی رو که دوست داشتم مرد ولی مگه عشق چیه؟ یک چیز ناقابل.
این مرگ اهمیتی نداره، قسم می خورم، فقط نمودار یک حقیقته، یک حقیقت ساده و روشن و کمی احمقانه
هلیکون : و این حقیقت چیه کایوس؟
کالیگولا:انسان ها می میرند و خوشبخت نیستن…
آلبر کامو