میان جاده بدون تو خوب می فهمم
بده به دست من این بار بیستون ها را
که این چنین به تو ثابت کنم جنون ها را
بگو به دفتر تاریخ تا سیاه کند
به نام ما همه ی سطرها، ستون ها را
عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم
بسازی از دل مردم کلکسیون ها را
منم که گاه به ترکِ تو سخت مجبورم
تویی که دوری تو شیشه کرده خون ها را
میان جاده بدون تو خوب می فهمم
نوشته های غم انگیز کامیون ها را!
ارغوان آسمان تو چه رنگ ست امروز؟
ارغوان
آسمان تو چه رنگ ست امروز؟
آفتابی ست هوا٬
یا گرفته ست هنوز؟
من درین گوشه
که از دنیا بیرون ست٬
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم
دیوار است
آه ..
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجا ست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه ی چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نیانداخته است ..
هوشنگ ابتهاج