به بسترِ حقیرِ خانه ی ما گریخته اند؟
رودخانه ها
از خیانتِ نفس گیرِ کدام دریا
به بسترِ حقیرِ خانه ی ما گریخته اند؟
کدام دستِ بی شرم
پرهیز را از دستهای تو ربوده است
در این لحظههای شوم
که عشق در سینه ات
آرام آرام میمیرد
روحِ کدامیک از ما برهنه میشود
کدامینِ ما
بینِ ماندن و رفتن و بخشیدن
سکوت
در هیاهوی جهنم را میگزیند
نیکی فیروزکوهی
میان جاده بدون تو خوب می فهمم
بده به دست من این بار بیستون ها را
که این چنین به تو ثابت کنم جنون ها را
بگو به دفتر تاریخ تا سیاه کند
به نام ما همه ی سطرها، ستون ها را
عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم
بسازی از دل مردم کلکسیون ها را
منم که گاه به ترکِ تو سخت مجبورم
تویی که دوری تو شیشه کرده خون ها را
میان جاده بدون تو خوب می فهمم
نوشته های غم انگیز کامیون ها را!