به بسترِ حقیرِ خانه ی ما گریخته اند؟
رودخانه ها
از خیانتِ نفس گیرِ کدام دریا
به بسترِ حقیرِ خانه ی ما گریخته اند؟
کدام دستِ بی شرم
پرهیز را از دستهای تو ربوده است
در این لحظههای شوم
که عشق در سینه ات
آرام آرام میمیرد
روحِ کدامیک از ما برهنه میشود
کدامینِ ما
بینِ ماندن و رفتن و بخشیدن
سکوت
در هیاهوی جهنم را میگزیند
نیکی فیروزکوهی
مسافر محبوب من!
مسافرِ محبوبِ من!
شانه ی سردِ جاده ها
جای آسودنِ تو نیست
نسترن های باغچه
دلِ نازک شاعر
کوچهای ساکت
در هوای تو
بیخوابِ بی قرارند
دوباره با مهر در آمیز
لبخند را آسان بگیر
عشق را
بی هیچ تفکری
به سینه ات بسپار
به تراکمِ ابرهای بی نشان
آن سرِ جهان
بگو خداحافظ
ببار محبوبِ من ! ببار!
به خاطرِ نسترنهای باغچه
به خاطرِ دل بی قرارِ یک شاعر
به خاطرِ حرمتِ کوچهای ساکت
ببار!
نیکی فیروزکوهی