مرد و زن ندارد! به نقطهی ما شدن که رسیدی، شورانگیزترین باش برای عاشقانههایت میان مردم فریاد بزن دوستت دارم و اگر کسی چشم غرهای رفت دعایش کن تا عاشق شود ..
با غروبهای غمگینی که دارم با آسمانِ نیمه ابری چشمانم با ایمانِ معصومانهام به حفظِ هر چه خاطره با شوقی که بدونِ تو ، از روزگارم پرّ میکشد بگو فرزندِ کدامین فصل باشم که پاییز را به یادت نیاورم و رنجِ مبهمِ برگ ریزان را ؟؟؟ . نیکی فیروزکوهی
آن که بی باده کند جان مرا مست کجاست؟ وان که بیرون کند از جان و دل ام دست کجاست؟ وانکه سوگند خورم جز به سر او نخورم وان که سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟