به آدمها نباید زیاد نزدیک شد…
به آدمها نباید زیاد نزدیک شد.
هر آدمی باید با خود ابهاماتی داشته باشد .
آدمها با ابها ماتشان زیباترند.
با چیزهایی که در موردشان نمی بینیم و نمی دانیم دوست داشتنی ترند…خواستنی ترند.
به شناختشان در حدی که “می خواهند”، باید رضایت داد
چون شناختِ بیشتر در هر صورت ناامید کننده خواهد بود .
می شود برای شناخت یک آدم
زمان گذاشت و همه ی ابعاد روحش را کشف کرد ،
می شود وارد حبابش شد و دنیای یک نفری اش را فهمید
و پرده از رازهای مگویش برداشت اما …
نمی ارزد …
چنین موفقیتی هرگز به خراب شدنِ تصویر
و تصورِ زیبایی که از او در ذهن ساخته اید نمی ارزد…
و این اصلا به معنای خودفریبی نیست…
آدمها همین اند که هستند ؛
همین که می خواهند بگویند و تو می بینی و می شنوی و “حس” میکنی …
آنها نمی توانند خوبی ها یا بدیهاشان را پنهان کنند .
این را خوب می شود فهمید ،
بدون اینکه نیازی باشد زیادی کشف شان کنی .
به شدت به رعایت حد و مرزِ آدمها معتقدم …
در هر رابطه ای و از هر نوعِ آن …
آدمها از دور زیباترند …..
ديگر نمی تواند يکی مثل من پيدا کند….
“ديگر نمی تواند يکی مثل من پيدا کند”
اين جمله بسيار بی معنی و چرند است. کسی که شما را ترک يا اخراج کرده است،
دنبال مثل شما نمیگردد. واضح است، اگر مثل شما را میخواست که خودتان بوديد. مگر نه؟
همسر يا مدير قبلی شما دنبال يکی میگردد که مثل شما نباشد.
پس کس ديگری را پيدا می کند که مثل شما نيست. به همين سادگی.
اين جمله همانقدر بی معنی است که جمله “غم آخرتان باشد”
جمله ” غم آخرتان باشد ” يعنی: ” اميدوارم که شما نفر بعدی باشيد که فوت می کنيد ”
چون در غير اين صورت، شما حداقل غم يک نفر را خواهيد ديد؛
و او ، همان کسی است که قبل از شما مرده است…