و عشق تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد مرا رساند به امکان يک پرنده شدن
سهراب سپهری
ایمان بیاورید به خدایی که به پیچک فرمود: نرده را زیبا کن!
یاد سهراب بخیر آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست اما نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست ..
زندگی وزن نگاهیست که در خاطره ها میماند …
در دل من چيزي است ، مثل يك بيشه نور، مثل خواب دم صبحو چنان بي تابم ، كه دلم مي خواهدبدوم تا ته دشت ، بروم تا سر كوه ، دورها آوايي است ، كه مرا مي خواند.
” سهراب سپهری “