جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

واجب‏تر از نان شب….

یکی که آدم باهاش درد دل کند! کسی که آدم را درک کند!

هنری: «اگر گفتی آن چیست که برای هر کسی واجب است، حتی واجب‏تر از نان شب؟»

الین: «خوشبختی است؟»

هنری: «البته که خوشبختی است! امّا کلید خوشبختی چیست؟»

الین: «ایمان به خدا؟ امنیت نیست؟ سلامتی چی عزیزم؟»

هنری: «توی نگاه غریبه‏ های توی خیابون که دقیق می‏شوی، به هرجا که چشم می‏‌گردانی توی نگاه‏ها چه حسرتی می‌بینی؟»

الین: «خودت بگو هنری، من دیگر عقلم به جایی قد نمی‌‏دهد.»

هنری: «یکی که آدم باهاش درد دل کند! کسی که آدم را درک کند! همین.»

گل گفت مثل چی؟

گل گفت مثل چی؟

شازده کوچولو گفت: بعضی کارا بعضی حرفا بدجور دل آدمو آشوب میکنه.
گل گفت مثل چی؟
شازده کوچولو گفت: مثل وقتی که میدونی دلم برات بی‌قراره و کاری نمیکنی!

آنتوان دوسنت اگزوپری

ای انسان دنیا…

ای انسان دنیا

هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست،
و هیچ گرگی، گرگ دیگر را به خاطر اندیشه اش نمیکشد!
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد،
و قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی ، به فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمیکند.
و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست…
و رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد!
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب به سمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!!
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند ،و همنوعانش را به خاک و خون نمیکشد!

ای انسان
دنیا، فقط برای تو نیست …

مهر شما را در دل و جان دارند…

مهر شما را در دل و جان دارند

کسی که مایل است صورت حساب غذا را پرداخت کند،
بدان علّت نیست که جیبی مملو از پول دارد،
بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج می‌نهد.
کسانی که در محلّ کار،
بیشتر از همه مسئولیت پذیرند ؛
نه بدان علّت است که احمقند
بلکه چون مفهوم مسئولیت را ، نیک می‌دانند!
کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی،زبان به پوزش باز می‌کنند
نه بدان علّت است که خود را مدیون شما می‌دانند؛
بلکه از آن روی است که شما را دوست واقعی خود می‌دانند.
کسانی که برای شما متنی را می‌فرستند،ا
نه بدان سبب است که کار بهتری ندارند که انجام دهند،
بلکه از آن روی است که مهر شما را در دل و جان دارند!

محله ما یک رفتگر دارد…

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد

متنی زیبا از پرفسور سمیعی:

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند

و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم،

حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.

همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد

و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد