جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

چیزی که جا ماند از تو در من…

چیزی که جا ماند از تو در من


چیزی که جا ماند
از تو در من
انتظار است….

احسان افشاری

هرگز نمی‌دانیم که می‌رویم….

هرگز نمی‌دانیم که می‌رویم

هرگز نمی‌دانیم که می‌رویم
وقتی روانه‌ایم
در به شوخی می‌بندیم
سرنوشت در پی ما می‌آید
و کلون در را می‌اندازد
و ما را دیگر دیداری نیست.
از کتابِ گزیده نامه‌ها و اشعار امیلی دیکینسون

من تکه‌تکه از دست رفتم…

من تکه‌تکه از دست رفتم

من
تکه‌تکه از دست رفتم؛
در روز روزِ زندگی‌ام…

حسین پناهی

اگر ماه را به‌دست می‌آوردم…

اگر ماه را به‌دست می‌آوردم

اگر ماه را به‌دست می‌آوردم، اگر عشق کفایت می‌کرد، همه چیز عوض می‌شد.
اما کجا می‌توانم این تشنگی را سیراب کنم؟
کدام دلی است، کدام خدایی است که برای من عمق یک دریاچه را داشته باشد؟
در این دنیا یا در آن دنیا هیچ نیست که در حد من باشد.
با این همه، می‌دانم و تو هم می‌دانی فقط کافی بود که ناممکن میسر شود.

آلبر کامو 

در من زنی‌ می‌رقصد…

در من زنی‌ می‌رقصد

در من زنی‌ می‌رقصد
من به تبلورِ لحظه می‌‌اندیشم
به سماجتِ دخترانِ معصوم به افسونِ عشق
به کشاکشِ پر تردیدِ خاطراتِ خوب از روز‌های دور
من به رویشِ خوش یمنِ دستهایت بر اضطرابِ بی‌ پایانِ گیسوانِ سیاهم به آب و آینه
به آرامشِ سایه ها
به آفتاب
من به تو می‌‌اندیشم
به تو می‌‌اندیشم و در من, یک شرقی‌ عصیانی
بی‌ هیچ مجالی …
بر ویرانه‌های خاموشِ روحِ رنجیده ام، پای میکوبد
و دیوانه وار می‌رقصد

آه ‌ای باورِ مطلقِ روزگارم !!!
پاییز در راه است … بیا

نيكى فيروزكوهي