زیر ِ باران، دیدن دلدار می چسبد عجیب
زیر ِ باران، دیدن دلدار می چسبد عجیب
دست توی ِ دست های ِ یار می چسبد عجیب
معنی ِ بی تاب بودن هایمان جز “عشق” چیست؟
این غزل هاِ لحظه ی ِ دیدار می چسبد عجیب
کوچه باغ ِ خاطرات و خش خش ِ برگ ِ درخت
پرسه های ِ خیس در رگبار می چسبد عجیب
از دهان ِ تو شنیدن آخر ِ خوشبختی است
“دوستت می دارم” ِ هر بار می چسبد عجیب
من بگویم میروم تا سد ِ راه ِ من شوی
از من انکار، از تو هی اصرار می چسبد عجیب
کافی است عاشق تر از هر بار آرامم کنی
“سر بروی ِ شانه ام بگذار” می چسبد عجیب
دلم عشقی هوس کرده شبیه آدم و حوا
دلم عشقی هوس کرده نباشد اهل بی مهری
که در دنیای طوفانی برایم ناخدا باشد
دلم عشقی هوس کرده شبیه آدم و حوا
نه من دلسرد شوم از او، نه او سر به هوا باشد
دلم عشقی هوس کرده بدون مرز و ممنوعه
که هر وقتی دلم تنگید در آغوشم رها باشد
دلم عشقی هوس کرده کمی سبزه کمی شیطان
که اسم کوچکش شاید برایم آشنا باشد
دلم عشقی هوس کرده شبیه عشق آن کودک
که تنها لذتش بازی، میان بچه ها باشد