بنگر و موانع رهایی ت را از درون بردار….
کسی که شروع به رها بودن کرده است
تو را به قضاوت برمی انگیزد
نگاه کن: تو خویش را قضاوت می کنی
بخشی از خویش ر که می خواست رها باشد
و تو این اجازه را به خود نداده ای
اکنون دیگری این اجازه را به خود داده که رها شود
و این تو را برمی آشوبد
چیزهایی برا ی دیدن هست:
خشم, از هر مانعی که شما را سرکوب کرد
فرافکنی, آن چه را در خویش انکار می کنی
آن توانایی و آن جسارت
همچنین محتوای قضاوت ت-هر برچسب ی که باشد-
تو او را وقیح می خوانی یا لقب ی دیگر به او می دهی
و این لقب را از خود می زدایی
این فرافکنی توست
از سویی به جسارت ش حسادت می ورزی
و جسارت خویش را به او فرامی فکنی
وه! چه بسیار نگریستنی!
بنگر, و موانع رهایی ت را از درون بردار
چیزی و کسی جز تو
مانع تو نیست
از میان برخیز
مریم مقدادی
ساده باشیم و عاشق…
کنارِ من باش
حتی اگر بهار نیاید
حتی اگر پرندهای نخواند
حتی اگر زمستان طولانی
اگر سرما نفس گیر
حتی اگر روزگارمان پر از شب
پر از تاریکی
باز یکی با نفس هایش
عشق را صدا میزند
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من !
بیا بودن را اراده کنیم
بیا از سرِ انگشتانِ این احساس آویزان شویم
لبریز و مست
تاب بخوریم
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من !
بیا شگفتی دوست داشتن را
به سینه هامان بسپاریم
بیا ساده باشیم
ساده باشیم و عاشق
نیکی فیروزکوهی