معشوقه در آغوش و مرا آینه در کف از بس که دلم شیفته زشتی خویش است
با همنفسی گر نفسی بنشینی مجموع حیات عمر آن یک نفسست ابوسعید ابوالخیر
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیـــشتـــر از دل به کسی بستن بود …
تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همانی باشی که صبح یکی از این روزها عطر دست هایت دلتنگی ام را به باد می سپارد سیاوش میرزایی
چنین با مهربانی خواندنت چیست ؟ بدین نامهربانی راندنت چیست ؟ بپرس از این دل دیوانه من که ای بیچاره عاشق ماندنت چیست ؟ فریدون مشیری