تکستدونی

مجالی باشد
زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار
پیراهنم را هزار پاره کنم
بی‌تابانه
بر زخم‌های این تن‌ِ غریب
بر درکِ خاموش ذهن از فاصله
بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی
بر دیوانه‌ای که دست هایش بوی ویرانگی می‌‌دهند
و بر خودم
و بر روحِ خسته ی خودم
ببارم
و ببارم
و ببارم

هر کاری که می خواهی انجام بده
هر طور که می خواهی زندگی کن
اما به خاطر خندیدن ، کسی دیگر را هرگز به گریه نینداز
و به خاطر منفعت ، هرگز کسی را نفروش …

 انوره دو بالزاک 

اگر در زندگی خیال می کنی هرگز به کسی اعتماد نخواهی کرد
باید بدانی که این حرف بیهوده ای است که زده ای !
در زندگی ات زمانی می شود که به یک نفر ، دوبار هم اعتماد خواهی کرد
پس آن کس را سعی کن هرگز از دست ندهی !

 ویکتور هوگو 

ﻣﻦ ﺁﻥ ﺷﺎﻫﯿﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﻣﺎ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ
ﮐﻼﻩ ﭘﺸﻤﯽ ﺻﯿﺎﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ
ﻻﻧﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ …

ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﺳﻠﯿﻤﺎنی

مي توانستي تصادفي باشي بعد از عبور من
يا قاصدكي ، مسير دست هاي كودكانه ات را عوض كند
ميتوانستي دير تر برسي يا زود تر رد بشوي
اما وقتي بدون توصيه ي خدا يا وساطت منت دار ِ تقدير
در ميان هفتاد سال راكد من، در درست ترين ثانيه رسيده اي
چگونه ميتوانم در جواب بچه اي ٥ ساله كه مادرش را
ميان دست فرشته ها و پرستار ها در كشمكش ميبيند
بگويم معجزه وجود ندارد؟؟ چگونه….