کلماتم را در جوی سحر می شویم لحظه هایم را در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن تا که بی دغدغه بی ابهام سخنانم را در حضور باد این سالک دشت و هامون با تو بی پرده بگویم که تو را دوست می دارم تا مرز جنون
محمدرضا شفیعی کدکنی
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ بياور و يك دريچه كه از آن به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
فروغ فروخزاد