عشق اگرچه حرف ربط نیست ربط میدهد مرا به تو شوق را به جان رنج را به روح همچنان که باد خاک را به دشت ابر را به کوه.
سیدعلی میرافضلی
گفته بودی که:«چرا محو تماشای منی؟ آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی!» مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی ..
فریدون مشیری
چه کاری از من برمیآید ؟ وقتی عشق تمام خودش را میریزد توی چشمهای تو و نگاهم میکند
مریم ملک دار
در نگاه ات، همهٔ مهربانی هاست قاصدی، که زندگی را خبر می دهد ،
و در سکوت ات همهٔ صداها فریادی که بودن را تجربه می کند…
احمد شاملو
مـرا . . . هـزار امیـد اسـت و
هـر هـزار تویـی