گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بسکه دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
گفته های پند امیز_فصل زندگی
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن
انتهای بعضی فکرهایت” نقطه” بگذار که بدانی باید همان جا تمامشان کنی
بین بعضی حرف هایت” کاما” بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی
پس از بعضی رفتارهایت هم “علامت تعجب” و آخر برخی عادت هایت نیز علامت سوال بگذار
تا فرصت ویرایش هست… خودت را هر چند شب یک بار ورق بزن…
حتی بعضی از عقایدت را حذف کن…اما بعضی را پر رنگ…
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن!
روز خوب به تو شادی میدهد،روز بد به تو تجربه
و بدترین روز به تو درس میدهد…
فصل ها برای درختان هر سال تکرار میشود ،
اما فصل های زندگی انسان تکرار شدنی نیست…