مثل نمازهای قضایی شدم…
میخواستم ببوسمت ، ايمان نمی گذاشت
ترس از فرشته های نگهبان نمی گذاشت
می خواستم بغل کنمت تنگ و تنگ تر
اما لهیب شعلهء سوزان نمی گذاشت
باید خدا که عاقل ُ خوبست اینقَدَر
اعجاز توی کاسه ی چشمان نمی گذاشت
یا سیب گونه های تورا کال میکشید
یا در دهانم اینهمه دندان نمی گذاشت
مثل نمازهای قضایی شدم که تو
میخواستی بخوانی و … شیطان نمی گذاشت