تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد بسیار فتاده بود اندر غم عشق اما نه چنین زار که این بار افتاد
مولانا
در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد
من در پی آن دلبر عیار برفتم او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست ؟