بر كشتزار دلم چه برف سنگینی نشسته و كسی ندانست اندوه؛ از كی باریدن گرفت؟!
ساكت و سنگين است برف مثل ِ حرف هاي نگفته سطرهاي جدا مانده از شعري براي تو مي بارد مي شكند آب مي گردد و فراموش مي كند سررشته ي حرفي را كه در دل ِ زمستان ِ من بود
ياور مهدی پور