غافلی از حال دل ترسم که این دیوانه را دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند صائب تبریزی
ای کاش انسانها همانقدر که از ارتفاع میترسیدند از پستی هم میترسیدند …!
هنوز هم دلم تنگ می شود برای محض حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود من هم به آنها … تکیه داده بودم
حال مرا گلوله ای می داند که فقط می خواهد در قلب کسی بنشیند…
کم دارم حضور تو را
کنار عطر دو چای دارچین
و شب نشینی دو نفره
نا اتنهای شب
و ارام گرفتن در اغوشت
تو را عجیب….
کم اوردام!!!!