عشق اگرچه حرف ربط نیست ربط میدهد مرا به تو شوق را به جان رنج را به روح همچنان که باد خاک را به دشت ابر را به کوه.
سیدعلی میرافضلی
کلماتم را در جوی سحر می شویم لحظه هایم را در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن تا که بی دغدغه بی ابهام سخنانم را در حضور باد این سالک دشت و هامون با تو بی پرده بگویم که تو را دوست می دارم تا مرز جنون
محمدرضا شفیعی کدکنی
در نگاه ات، همهٔ مهربانی هاست قاصدی، که زندگی را خبر می دهد ،
و در سکوت ات همهٔ صداها فریادی که بودن را تجربه می کند…
احمد شاملو