سرِ این کلاف را بگیر و بشکاف تا انتها برو …
سرِ این کلاف را بگیر و بشکاف
تا انتها برو
نگرانِ چه هستی؟
من این رابطه را رج به رج بافتهام
ـ تنها ـ
حالا همهچیز به قلابِ کلافگی گره خورده.
نترس!
با هم به گذشته بر میگردیم
به روزهایی که در خیالِ هم غوطه میخوردیم؛
به روزهایی که روانِ بردبارمان
تحمل هر کسالتی را داشت؛
به روزهایی که زمین
یک وجب جا به ما میداد
و مهتاب
یک لکه نور
تا در چشمهای هم خیره بمانیم…
سهراب حسینی