انتظار ، انزوای جهان ست کنجی هم قواره ی شانه های زار پدر که وقتی به خانه می آمد ما ، مشق گرسنگی مان را کابوس می دیدیم
هانی فرهمند
میبوسم غمِ نگاهِ کودکی را که از پدر نه خودَش را دارد نه روزش را