پنجرهها بهترند لااقل میشود پرندهای را دید که رد میشود به جای چهاردیوار
اورهان ولیکانیک
من به آغوش تو پناه آورده ام به گمنامی قاصدکی که از دستان کودکی ام رها شد ودر جستجوی دروازۀ محبت، تو را یافتم….. پس کی در آغوش میگیری مرا…!؟
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من شب هجران نکند قصد دل آزاری من روزگاری که جنون رونق بازارم بود تو نبودی که بیایی به خریداری من برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان باغبان نیز نیامد پی دلداری من….