جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

هوا سرد است …

هوا سرد است ...

هوا سرد است …
نبودنت بی امان می بارد
و من
در سخت ترین زمستان عمرم
گیر کرده ام ….

‏سیدحسین دریانی

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد…

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد...

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست…
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد…

قرار بود برفى بيايد و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و
گم شوم…

برف میبارد…

برف میبارد...

برف میبارد…
بگذار پرده را کنار بزنم،،،
کنار پنجره بنشینم…
یک منو یک کاغذ و قلم…
فنجان قهوه هم که هست…
اما انگار…
یک چیزی این میان کم است…
نمیدانم…
شعله ی بخاری ک بالاست…
برف هم ک همچنان میبارد…
قهوه ام که همچنان داغ است…
ب جاده نگاه میکنم…
آه…یادم آمد…
میدانی چه کم بود؟؟؟
جای پای تو…
بر روی حجم برف این جاده….
تا تونیایی …
احساس شاعرانه ی زمستانی ام گل نمیکند…
حال بگذار تا میتواند ببارد…