به کلاغ قصه ها بگویید
این قصه هیچ گاه به سر نرسید
همیشه من بودم و عابرانی که گاهی با پوزخند از کنارم می گذشتند
می دانی تنها که باشی مثل مترسک
برای فرار از هجوم تنهایی به نوک زدن کلاغ هم راضی می شوی
تنها که باشی بزرگترین شادی شب هایت
سوسوی چراغ همسایه ات می شود
و بزرگترین دلهره ات خاموشی چراغ همسایه …