خانه مان را روی تار عنکبوتی ساختیم…
وای از آن روزی که ما، “دل” را به “دنیا” باختیم
خانه مان را، روی “تار عنکبوتی” ساختیم
یادمان رفت آن زمانی را، که “آدم” بوده ایم
چهره خود را درون آینه نشناختیم
وای از آن روزی که “خودخواهی”، گریبانگیر شد
بی محابا، سوی تخریب ِ “شرافت” تاختیم
حرمت “انسان”، شکستیم و بدون دلهره
پیکر بی جان او را، زیر پا انداختیم
گور خود را با دو دست خویش، کندیم و بر آن
نوحه خواندیم و به ترحیم و عزا پرداختیم
دیر فهمیدیم با “خود”، ما چه کردیم و چه شد
ما “شرافت” ، “آدمیت” ، ما “خدا” را باختیم…