حرف دل_ عشقانه ها
وقتے دلم به سمت تو مایل نمےشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمےشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمےشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمےشود
خط مےزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسے ز پنجره داخل نمےشود؟
مےخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمےشود
تا نیستے تمام غزلها معلقاند
این شعر مدتےست که کامل نمےشود …
دوست داشتن یک دوست
دوست داشتنِ یک دوست
آخرین ابرِ منتهی به بهشت است
حس نرم فرو افتادن
در انبوهِ درختان گرم سیری را تداعی میکند
دوست داشتن یک دوست
پژواک صدای خداست
زیر سایبان کوههای شمالی
و یا سالم ماندن لیوان شیشه ای
پس از افتادن بر روی یک بام سفالی
دوست داشتن یک دوست،
روح فرشتگان باقی مانده روی زمین است
آب است،خورشید است
حتا خود باران است!