کسی از تو چون گریزد که تواَش گریزگاهی … سعدی
همه اسمند و تو جسمی، همه جسمند و تو جانی … سعدى
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته ی روزگار دریاب
سعدی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮕﺮ ﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﻏﺎﯾﺐ ﺷﻮﯼ ﺯ ﭼﺸﻤﻢ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺿﻤﯿﺮﯼ ﺳﻌﺪﯼ