جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

در کنار ساحل قدم می‌زدم و می‌خواستم به جایی دیگر بروم

پائولو کوئیلو 

در کنار ساحل قدم می‌زدم و می‌خواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد.
جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم.
نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده
و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است.

ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمی‌رفتم، واقعا می‌فهمیدم که بی ارزش است یا سال‌ها حسرت آن را می‌خوردم.

پائولو کوئیلو 

من تکه‌تکه از دست رفتم…

من تکه‌تکه از دست رفتم

من
تکه‌تکه از دست رفتم؛
در روز روزِ زندگی‌ام…

حسین پناهی

هر صبح گنجشکی…

هر صبح گنجشکی

هر صبح گنجشکی، لب ایوان خانه
سـر می ‌دهد آوازهـایی شـادمانه
او می‌ سراید تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگین‌تر کند با هر ترانه
فریدون مشیری

آن شب قدری که گویند….

آن شب قدری که گویند


آن شب قدری
که گویند اهل خلوت
امشب است…

 حافظ

کسی خواهد آمد به‌این بندیش…!!

کسی خواهد آمد به‌این بندیش...!!


کسی خواهد آمد
به‌این بندیش…!!
هیچ پیامی آخرین پیام نیست
و هیچ عابری آخرین عابر…

نادر ابراهیمی