جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

آن سپهری که تا لحظه ی خاموشی گفت…

سهراب

یاد سهراب بخیر!
آن سپهری که تا لحظه ی خاموشی گفت:
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود، گر نشود
حرفی نیست؛
اما…
نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست!

نگاه زود گذر….

ره گذر

گاهی یک نگاه در یک گوشه چنان به دلت می نشیند

که انگار سال هاست کنارش زندگی کرده ای

گاهی یک نگاه برای همیشه در خاطرت جاودانه می شود

گاهی یک لبخند غوغایی درونت به پا می کند

و شاید زندگی یعنی گذر همین یک ها …

جوان پیر مردی را دید که در گوشه‌ای غذا میخورد….

چشم به مال و ناموس کسی ندارم و

در ماه رمضان یک جوان پیر مردی را دید که در گوشه‌ای غذا میخورد…!!!
به او گفت ای پیر مرد مگر روزه نیستی ؟
پیرمرد گفت :چرا روزه هستم!
فقط آب و غذا میخورم…
جوان خندید و گفت:واقعا ؟!…
پیرمرد گفت: بله…!!!
دروغ نمیگویم …
به کسی بد نگاه نمیکنم …
کسی را مسخره نمیکنم …
به کسی با دشنام سخن نمیگویم…
کسی را آزرده نمیکنم…
چشم به مال و ناموس کسی ندارم و …
بعد پیرمرد به جوان گفت:
آیا شما هم روزه هستید ؟
جوان درحالی که سرش را پایین نگه‌داشته بود به آرامی گفت: نخیر ما فقط غذا نمیخوریم.

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا…

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا

مستعد سفـــر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسیـمی بوزید

 که سراپای پر از عطر و صفا کرد مرا

به عاصیان وعده ی رحمت رسید…

به عاصیان وعده ی رحمت رسید

به عاصیان وعده ی رحمت رسید

ماهی سرشار از برکت و رحمت و عبادت های پذیرفته شده

برایتان آرزومندم …