جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

ای انسان دنیا…

ای انسان دنیا

هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست،
و هیچ گرگی، گرگ دیگر را به خاطر اندیشه اش نمیکشد!
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد،
و قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی ، به فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمیکند.
و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست…
و رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد!
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب به سمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!!
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند ،و همنوعانش را به خاک و خون نمیکشد!

ای انسان
دنیا، فقط برای تو نیست …

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ …

ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬّﺕ ﺑﺒﺮﯾﺪ

از ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﯾﺪ، ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺗﮑﻠّﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ.
 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺰّﻩ ﯼ ﻏﺬﺍﯼ ﺗﺎﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﻫﻤﺪﻡ، ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺯﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
 از ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﺎﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻡ، ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﺎﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﭽّﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻘﯿﻢ ﺍﺳﺖ.
 ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻧﺎﻟﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﯾﺪ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻃﯽ ﮐﻨﺪ.
 ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﺷﻐﻞ ﺗﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﻮﯾﺪ،ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ،ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ،فکر کنید

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ …
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬّﺕ ﺑﺒﺮﯾﺪ …
ﺁﻧﺮﺍ ﺟﺸﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، …
ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺍﺵ ﺩﻫﯿﺪ.

این است رمز عبودیت

آه ‌ای عشقِ دیوانه….

آه ‌ای عشقِ دیوانه

دلتنگی‌، گاهی‌ شبیه مردی چهار شانه‌، روی سینه‌ام می‌‌ایستد

و دست‌هایش را دور گردنم حلقه می‌‌کند تا بی‌ هیچ حسرتی نامِ مرا از دامنِ تاریخِ غم انگیزِ یک زندگی‌ بی‌ عشق پاک کند.
گاهی‌ شبیهِ زنی‌ با گیسوانِ سیاه آشفته، در برابر چشمانِ ناباور خودم، پنجه‌اش را در حلقم فرو می‌‌کند تا ریشه کن کند

ته مانده ی آخرین فریادی را که به تارهای صوتی خسته‌ام تنیده آند
دلتنگی‌ گاهی‌ شبیه یک شکارچی، کمین کرده در حجمِ پر اغفالِ پر هیاهوی آدم ها، پیشانی‌ام را نشانه‌ می‌‌گیرد،

قلبم را فتح می‌‌کند تا بعد سرش را کنارِ باغچه بگذارد و زیر لب بخواند بسم … . .

آه ‌ای عشقِ دیوانه!
با روحِ پریشانی که به این جدایی بی‌ انتها خو نمی‌‌گیرد، چه میکنی‌؟ . .
.
نیکی‌ فیروزکوهی