گر نباشد حیا و درک و شعور آدمی طعنه میزند
گر نباشد حیا و درک و شعور
آدمی طعنه میزند به ستور
جانِ انسان که تربیت نشود
آدمی گاو می شود به مرور
حَیَوانی پلشت و نکبت بار
که فقط می توان از او شد دور
می چرد هرچه را که می بیند
وانگهی گند می زند در سور
تن، تنومند و طبع ایشان پست
چشم بینا و ذوق ایشان کور
گر که خدمت کند به قصد ریاست
ور عبادت کند ، به نیّتِ حور
گر دهان وا کند به دُر سُفتن
متنفر شویّ و او منفور
فی المثل گر رود به گورستان
دم به دم رم کنند اهل قبور
بارها دیده ام من ایشان را
از قضا آدمی ست بس مشهور
چشمهایت را ببندی…
می گفت آدمها گنجشکهای حیاط پشتی خانه تان نیستند که برایشان دانه بپاشی،
به هر روز آمدنت عادتشان بدهی….
گاه و بیگاه روی پلهها بنشینی برایشان درد دل کنی یا چشمهایت را ببندی
و در خلسه ی مالیخولیایی خودت به جیک جیکشان گوش کنی.
بعد یکروز حوصله ات سر برود. خسته از شلوغی، خسته از بودنشان ، راهت را بکشی بروی.
آدمها حتی مثل گنجشکها نیاز به کیش کیش ندارند.
میروند اما با دلی شکسته… .
.
.
نیکی فیروزکوهی