جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

میان خورشیدهای همیشه…

میان خورشیدهای همیشه

میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو
لنگری‌ست ــ
خورشیدی که
از سپیده‌دم همه ستارگان
بی‌نیازم می‌کند.

با یک دلِ غمگین، به جهان شادی نیست…

با یک دلِ غمگین، به جهان شادی نیست

با یک دلِ غمگین،
به جهان شادی نیست
تا یک دهِ ویران بود،
آبادی نیست
تا در همه‌ی جهان
یکی زندان هست
در هیچ کجای عالم،
آزادی نیست
اسماعیل خویی

هرگز نمی‌دانیم که می‌رویم….

هرگز نمی‌دانیم که می‌رویم

هرگز نمی‌دانیم که می‌رویم
وقتی روانه‌ایم
در به شوخی می‌بندیم
سرنوشت در پی ما می‌آید
و کلون در را می‌اندازد
و ما را دیگر دیداری نیست.
از کتابِ گزیده نامه‌ها و اشعار امیلی دیکینسون

به محض اینکه رازی میانِ دو عاشق به وجود آید…

بنژامن کنستان

به محض اینکه رازی میانِ دو عاشق به وجود آید، به محض اینکه یکی فکرش را از دیگری پنهان کند،
جذابیت عشق از میان می‌رود و سعادت ویران می‌شود.
خشم، بی‌انصافی، حتی شیطنت، قابلِ گذشتند؛
اما پنهان‌کاری عنصری بیگانه وارد عشق می‌کند که ماهیت آن را تغییر می‌دهد و پلاسیده‌اش می‌کند.
بنژامن کنستان

سحر دیدم درخت ارغوانی…

سحر دیدم درخت ارغوانی

سحر دیدم درخت ارغوانی
کشیده سر به بام خسته جانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم :
بهارت خوش که فکر دیگرانی
فریدون مشیری