سحر دیدم درخت ارغوانی کشیده سر به بام خسته جانی به گوش ارغوان آهسته گفتم : بهارت خوش که فکر دیگرانی فریدون مشیری
باز امشب شب بارانی است از هوا سیل بلا ریزد بر من و عشق غم آویزم اشک از چشم خدا ریزد من و این همه آتش هستی سوز تا جهان باقی و جان باقی است بی تو در گوشه تنهایی بزم دل باقی و غم ساقی است فریدون مشیری