پایِ دلدادگی که می رسد باید بگویی هرچه بادا باد….
پایِ دلدادگی که می رسد
باید بگویی
هرچه بادا باد
و پایِ تمامِ خواستنت بایستی
باید گوش و چمشت را ببندی
و تنها “او “دیدنی شود ..
باید آنقدر مردانه پایِ دوستت دارم گفتن هایت بایستی
که هیچکس نفهمد
پشتِ این همه یک دندگی
یک دختر است با تمام ظرافت هایِ زنانه اش ..
باید آنقدر عاشقانه چشم بدوزی
که هیچکس نفهمد
پشتِ این نگاهِ مهربان یک مرد است
با تمام سر سختی هایش
وقتی”ما” می شوید
کوه شوید
پشتِ هم
پا به پایِ هم ..
و نگذارید هر بی سر و پایی
خاطرِ خاطرخواهیتان را
در هم بریزد
بی تو با تو زندگی کرده ام….
گاهی فکر می کنم
از بس
بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس
تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس
فقط و فقط در رویا
چشم هایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام
که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد !
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران می کنی
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم …
مصطفی زاهدی