جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

چه شده ای دل دیوانه هوایش کردی …

دل بی وفا

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟!
با دو چشمان پر از اَشک صدایش کردی؟!
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟

هیچ کس نفهمید شاید باران اشک های خورشید باشد…

ابر و خورشید

و هیچ کس نفهمید

شاید باران

اشک های خورشید باشد

که پشت ابرها پنهان شده

چای بی تو سرد نمی شود داغش روی دلم منشیند…

چای داغ

چای بی تو

سرد نمی شود!

داغش روی دلم منشیند

می روی که خوشبخت شوی و من حال کودکی را دارم…

بادکنک به هوا رفته

می روی که خوشبخت شوی
و من حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده
مانده
برای اوج گرفتنش ذوق کند
یا برای برنگشتنش گریه

ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﻳﻲ ، ﻏﻢ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺭﻧﺞ ﻭ ﺑﻼ ﻫﻢ… – معینی کرمانشاهی

معینی کرمانشاهی

ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﻳﻲ ، ﻏﻢ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺭﻧﺞ ﻭ ﺑﻼ ﻫﻢ
ﻣﺴﺘﻲ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺩﻝ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺷﻮﺭ ﻭ ﻧﻮﺍ ﻫﻢ
ﺍﻳﻦﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ، ﺣﺴﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻓﺰﻭﻥ ﺳﺖ
ﺧﻮﺩ ﺩﺍﻧﻲ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺍﻧﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ
ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﻳﻲ ، ﻳﮏ ﺩﻝ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻧﺒﻴﻨﻲ
ﺗﺎ ﮔﺮﻳﺪ ﻭ ﮔﺮﻳﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﺮﻳﻪ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻢ
ﺍﻳﻦﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ، ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺳﺮﺣﺪ ﮐﻤﺎﻝ ﺳﺖ
ﺻﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻠﻮﮎ ﺳﺖ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﺳﺖ ﻭ ﺭﺿﺎ ﻫﻢ
ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﻳﻲ ﺑﺎﻏﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﺴﺖ ، ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺮﻏﻲ ﭼﻮ ﻣﻦ ، ﺁﺷﻔﺘﻪ ﻭ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺳﺮﺍ ﻫﻢ
ﺍﻳﻦﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ، ﺟﺎﻱ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻲ ﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻤﻊ
ﻏﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﺩﻝ ﺟﻤﻠﻪ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ
ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﻳﻲ ﺟﻤﻠﻪ ﺳﺮِ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻧﺸﺎﻃﻨﺪ
ﺷﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﻭ ﺷﻪ ، ﺑﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﺪﺍ ﻫﻢ
ﺍﻳﻦﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﻭﻳﻲ ﻭ ﺩﻭﺭﻧﮕﻲ ﺳﺖ
ﮔﺮﻳﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺧﻮﺩ ، ﺍﻫﻞ ﺭﻳﺎ ﻫﻢ

“ﻣﻌﻴﻨﻲ ﮐﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻫﻲ”