به هنگام جزر بر شن ها سطری نوشتم و همه روح و عقلم را بدان سپردم … هنگام مد بازگشتم تا بخوانم و بجویم لیک در ساحل چیزی نیافتم، جز نادانی خویش!
جبران خلیل جبران
من گمان میکردم دوستی همچون سروی سرسبز چارفصلش همـه آراسـتگیست من چـه میدانستــــم دل هر کس دل نیست …
حمید مصدق
دیری به شوقِ دیدنِ فردا گریستم
فردا چو شد
به حسرتِ دیروز زیستم …
محمدرضا شفیعیکدکنی
خوشبختی چیزی نیست … که بخواهی آن را به تملک خود درآوری ، خوشبختی کیفیتِ تفکر است ٬ حالت روحی ست ؛ خوشبختی ..٬ وابسته به جهان درون توست …!
دافنه دوموریه
در این مخالف آبادِ بی انتها برای بغضِ خاموشت شانهای پر یقین آورده ام خاصیتِ دل همین است باران هر دو سوی پنجرهاش میبارد
نیکی فیروزکوهی