جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

می میری وقتی‌ دلخوشی نداشته باشی‌

خوابِ دیازپام زده ات

من … جوان مرده‌ام
خیلی‌ جوان
می میری وقتی‌ دلخوشی نداشته باشی‌
آرزو نداشته باشی‌
وقتی‌ یک روز از خوابِ دیازپام زده ات بلند میشوی و دنیا را تار می‌‌بینی‌
وقتی‌ رویا‌ها چهار خانه می شوند…
انگار زندگی‌ را از پشتِ پنجره می‌‌بینی‌
می میری وقتی‌ نیکوتین می‌‌شود صبحانه و ناهار و شامت
برایت ویتامین تجویز می کنند و آرام بخش
به جایِ آفتاب
به جایِ آبیِ آسمان
به جایِ کمی‌ آغوش باز
به جایِ صحبت از پرنده
تازگیها کشف کرده ام مثل من زیاد هستند
آنهایی که از روشنی جایی‌ که نشسته اند ظلمات را می‌بینند
تو می‌‌فهمی
ما دیوانه نیستیم
ما فقط جوان مرده ایم

نیکی‌ فیروزکوهی

اینجا هر سال نود هزار روز طول می کشد!

منِ ساده چون سربازی

از خودت ،
تبعیدم کرده ای به اورانوس
سرمایش به کنار
اینجا هر سال نود هزار روز طول می کشد!
بلندی روزهای بی حضور را هم …
چشم ! … ، تاب می آورم !!!
اما منِ ساده چون سربازی
“عقب گرد” می کنم به روزهائی که طراوت نیلوفریشان سراب نبود…
“خبردار” ایستاده ام تا در یکی از همین “صبحگاه” ها “افسر میدان” خبر تشریف فرمائیت را جار بزند !

زمستان از نیمه گذشته…

زمستان از نیمه گذشته وُ خبری از آن برف نیست... پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست…
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد…

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد...

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست…
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد…

قرار بود برفى بيايد و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و
گم شوم…

تــــــو شبیه دیگران نیستـــی!

کامران رسول زاده

تــــــو شبیه دیگران نیستـــی!
دیگران حـــرف میزنند ، راه میـــروند ، نفس میکشند …
تـــــو

نه حـرف میــزنی , نه راه میــروی
و نه میگذاری نفس بکشم!!

کامران رسول زاده