جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

من روز خویش را با آفتاب روی تو …

گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هرچه هست فراموش می کنم

من
روز خویش را
با آفتاب روی تو
کز مشرق خیال دمیده است
آغاز می کنم!

من
با تو می نویسم و می خوانم
من
با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوقِ این محال
که دستم به دست توست
من
جای راه رفتن
پرواز می کنم !

آن لحظه ها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم
موسیقی نگاه تو را گوش می کنم!

گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو هرچه هست
فراموش می کنم ..!

فریدون_مشیری

باز امشب شب بارانی است….

باز امشب شب بارانی است

باز امشب شب بارانی است
از هوا سیل بلا ریزد
بر من و عشق غم آویزم
اشک از چشم خدا ریزد
من و این همه آتش هستی سوز
تا جهان باقی و جان باقی است
بی تو در گوشه تنهایی
بزم دل باقی و غم ساقی است
 فریدون مشیری