جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

‍ آدم‌ها با دلایلِ خاصِ خودشان به زندگی‌ ما وارد میشوند

‍ آدم‌ها با دلایلِ خاصِ خودشان به زندگی‌ ما وارد میشوند

‍ آدم‌ها با دلایلِ خاصِ خودشان به زندگی‌ ما وارد میشوند
و با دلایلِ خاصِ خودشان از زندگی‌ِ ما می‌‌روند
نه از آمدن‌ها زیاد خوشحال باش ، نه از رفتن‌ها زیاد غمگین
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی‌ که آمده اند
به هر دلیلی‌ که هستند
بودنشان را دوست داشته باش … بی‌ هیچ دلیلی‌
شادمانی‌های بی‌ سبب ، همین دوست داشتن‌هایِ بی‌ چون و چراست

نیکی‌ فیروزکوهی

عشق گاه چون ماری در دل می خزد….

عشق گاه چون ماری در دل می خزد

عشق
گاه چون ماری در دل می خزد
و زهر خود را آرام در آن می‌ريزد
گاه يک روز تمام چون کبوتری
بر هرّه ی پنجره‌ات کز می کند
و خرده نان می چيند
گاه از درون گــُـلی خواب آلود بيرون ‌می جهد
و چون يخ ، نمی ، بر گلبرگ آن ‌می درخشد
و گاه حيله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور ‌می کند
گاه در آرشه‌ی ويولونی ‌می نشيند
و در نغمه غمگين آن هق‌هق ‌می کند
و گاه زمانی که حتی نمی خواهی باورش کنی
در لبخند يک نفر جا خوش ‌می کند

آنا آخماتووا

چه بر سر من آمده ديگر از دوريت نمى ترسم…

راستى تو بگو چه بر سر من آمده

چه بر سر من آمده
ديگر از دوريت نمى ترسم
از اينکه نيستى
و از ترس نبودنت نمى هراسم و نمى ميرم!
چه بر سرم آمده
که به وقت خدا حافظى
اينچنين بى باک
از تو رُوى بر ميگردانم
و از ترس دلتنگى و دورى
بارها و بارها سر بر نمى گردانم!
راستى تو بگو
چه بر سر من آمده…!
تريستان تزارن

سپیدی روز چیزی کم ندارد از سیاهی شب…

افسوس پرهای نیمه جانش نیمه های راه جدا شد از بدنش

سپیدی روز چیزی کم ندارد از سیاهی شب
وقتی تو را کم دارم!
در آرامش صبحگاهان از خواب تو پا پس می کشم و
دوباره به ظلمت خویش پای می گزارم!
شدم مانند شب پره ای که خود را خواست
برساند به گرمای عظیم ماه!
افسوس پرهای نیمه جانش نیمه های راه
جدا شد از بدنش.