جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

هيچ زمستاني ماندني نيست حتي اگر شبهايش يلدا باشد….

هيچ زمستاني ماندني نيست حتي اگر شبهايش يلدا باشد....

يلداي آدمها هميشه اول دي نيست ،
ميتونه تمام شبايي باشه كه يه غمي ، دلتو چنگ ميزنه
و به نظرت صبح نميشه .
هيچ زمستاني ماندني نيست حتي اگر شبهايش يلدا باشد….
اميدوارم زندگيتون فقط يه شب يلدا داشته باشه اونم اول دي باشه .
همه لحظه های پایانی پاییزیتان پر از خش خش آرزوهای قشنگ

بوی یلدا را میشنوی؟

بوی یلدا را میشنوی؟ انتهای خیابان آذر ... باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ... قراری طولانی به بلندای یک شب.... شب عشق بازی برگ و برف... پاییز چمدان به دست ایستاده .... عزم رفتن دارد.... ..آسمان بغض میکند ...میبارد...خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست .. دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد .... آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد دستی تکان میدهد ......قدمی برمیدارد سنگین و سرد کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و....تمام میشود ... پاییز ای آبستن روزهای عاشقی ...رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر.....

بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر …
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان …
قراری طولانی به بلندای یک شب….
شب عشق بازی برگ و برف…
پاییز چمدان به دست ایستاده ….
عزم رفتن دارد….
..آسمان بغض میکند …میبارد…خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ..

دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ….
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد

دستی تکان میدهد ……قدمی برمیدارد سنگین و سرد

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز… و….تمام میشود …
پاییز ای آبستن روزهای عاشقی …رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر…..

عمر ابد ز عهده نمی‌آیدش برون نازم، عقوبت شب یلدای خویش را

بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
کردم وداع جملهٔ اعضای خویش را

گویی هزار بند گران پاره می‌کنم
هر گام پای بادیه پیمای خویش را

در زیر پای رفتنم الماس پاره ساخت
هجر تو سنگریزهٔ صحرای خویش را

هر جا روم ز کوی تو سر بر زمین زنم
نفرین کنم ارادهٔ بیجای خویش را

عمر ابد ز عهده نمی‌آیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را

وحشی مجال نطق تو در بزم وصل نیست
طی کن بساط عرض تمنای خویش را

آذر هم می رود_دلنوشته

آذر هم می رود

آذر هم می رود

به یلدای حضورت
چیزی نمانده

شاید همین یلدا
کنار انارهای سینه ترکیده
فال من هم رقم بخورد…