جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

رک بگویم… از همه رنجیده ام…

رک بگویم… از همه رنجیده ام! از غریب و آشنا ترسیده ام

رک بگویم… از همه رنجیده ام! از غریب و
آشنا ترسیده ام
با مرام و معرفت بیگانه اند من به هر ساز
ی که شد رقصیده ام
در زمستانِِ سکوتم بارها… با نگاه
سردتان لرزیده ام
رد پای مهربانی نیست…نیست من تمام کوچه
را گردیده ام
سالها از بس که خوش بین بوده ام… هر
کلاغی را کبوتر دیده ام
وزن احساس شما را بارها… با ترازوی خودم
سنجیده ام
بی خیال سردی آغوشها… من به آغوش خودم
چسبیده ام
من شما را بارها و بارها… لا به لای هر
دعا بخشیده ام
مقصد من نا کجای قصه هاست از تمام جاده
ها پرسیده ام
میروم باواژه ها سر میکنم دامن از خاک
شما بر چیده ام
من تمام گریه هایم را شبی… لا به لای
واژه ها خندیده ام

غروبی آرام برای یک تنهایی دو نفره!

ارنست همینگوی

باید
خودم را
بگذارم کنار ِ خودم
و پیاده رو را
تا آخرین سنگفرش
شانه به شانه راه برویم …

غروبی آرام
برای یک تنهایی دو نفره!

 سید محمد مرکبیان