جارچیکو | فروشگاه محصولات دست ساز و خانگی

یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود…

یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود

در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود
آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود
آرزوهایم ،همین کاخی که برپا کرده ام
زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود
خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو
دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود
آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست
گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود
عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر
یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود

کسي مرا به آفتاب…

فروغ فرخزاد

کسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردني ست

فروغ فرخزاد

بی هوا در کوچه پس کوچه های خیال قدم می گذارم…

چتر

چَتــــرَم را برمی دارم

بی هوا در کوچه پس کوچه های خیال قدم می گذارم

هوای دِلـــَم که ابری باشد

به آسمان کاری ندارم هر لحظه احتمال بارش می دهم

هوای دلم که ابری باشد

از پَس قرص ها هم دیگر کاری ساخته نیست

هوای دِلَـــم که ابری باشد

دوباره با خیالت خودم را آرام می کنم …

به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی

یار

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تك و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال كه باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریكی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند

اینك این من كه به پای تو درافتاده ام باز
ریسمانی كن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یك نفس از جرعه ی جانم باقی است
آخرین جرعه ی این جامِ تهی را تو بنوش

فریدون مشیری