هنوز در چشمانِ تو
در جستجوی امنیتی هستم
گمشده در آغوش نابالغ مردی
که دیر رسید
نیکی فیروزکوهی
هنوز در چشمانِ تو
در جستجوی امنیتی هستم
گمشده در آغوش نابالغ مردی
که دیر رسید
نیکی فیروزکوهی
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سِهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد …
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ِ ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت .
گوش ها را باز خواهم کرد …
آفتاب دیگری در آسمان ِ لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد …
خسرو گلسرخی
ماه افتاده است
در تنهایی من
موج کوچک چشمانم
به آرامی می رقصد با ماه
تنهایم سپید شده است
و آغوشم پر از پرواز
و من
به ماه
کوچ می کنم
هوا سرد است …
نبودنت بی امان می بارد
و من
در سخت ترین زمستان عمرم
گیر کرده ام ….
سیدحسین دریانی
از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی همصحبتی از موجخوردن، سخت نیست
صخرهام، هرچند بیمهری کنی، میایستم
تا نگویی اشکهای شمع از کمطاقتیست
در خودم آتش بهپا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صدبرابر میشود
بیسبب در خود شکستم تا ببینم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم
فاضل نظری