سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی
سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی,
با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی.
سخت است دلت را بتراشند و بخندی,
هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی.
از درد دل شاعر عاشق بنویسی,
با مردم صد رنگ هماهنگ نباشی.
مانند قلم تکیه به یک پا کنی اما,
هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشی.
سخت است بدانی و لب از لب نگشایی,
سخت است خودت باشی و بی رنگ نباشی
هرگز با زنی که نومید گریه می کند نجنگ
هرگز با زنی که نومید
گریه می کند
نجنگ
صورتش را نمی بینی؟
تمام باروت های او خیس خوردند
از این نبرد نابرابر دست بکش
نگذار ویرانه شود
مرد باش
و برگرد به مرزهای گذشته ات
آن جا که “دوستت دارمی” شلیک نکرده ای
که او بیفتد
آن جا که هنوز دست نیافتنی ست…
بگذار برود پشت پنجره خانه شان
دوباره برایت ناز کند
“نه” برای زن ها جمله ای شکوهمند است
بگذار کمی از قفسی که تو برایش ساخته ای
دور شود
اوج بگیرد
زن ها برای زندگی باعشق
دنبال “دوام “اند
نه “دام “…!!
رسول ادههمی